ظهر پنج شنبه است!
دلمان گرفته!
نکند....
نکند آقا این جمعه هم نیاید؟
بیایید روراست باشیم
آه سینه سوز به خاطر نیامدن او نیست.
می دانیم که برای آمدنش دعا نکردیم
نه اینکه دعا نکرده باشیم
دستهایمان بعد از هر نماز به سمت خدا بود
اما اینقدر غرق در حاجات خود بودیم که غریبی او را فراموش کردیم
شاید این جمعه بیاید.....
شاید...
اما به راستی چند نفر از ما آماده هستیم تا اگر فردا آمد، به استقبالش بشتابیم....
«چه انتظار عجیبی
میان منتظران هست...
عزیز من چه غریبی...
عجیب تر که چه آسان
نبودنت شده عادت
چه کودکانه سپردیم
دل به بازی قسمت
چه بی خیال نشستیم
چه کوشش؟!! چه وفایی؟!
فقط نشستیم و گفتیم
خدا کند که بیایی...»
کاش همین یک بار، حداقل در این دقایق آخر پنجشنبه، از ته دل دست به دعا برداریم...
نه برای حاجات خودمون، برای دل گل نرگس و با تمام وجود بگوییم:
«آقا...
خدا کند که بیایی...»